کد مطلب:173219 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:127

اول ظالم بر محمد و آل پاکش
حضرت علی علیه السلام در خطبه ی شقشقیه، فرمود:

أم والله لقد تقمصها ابن ابی قحافة و انه لیعلم أن محلی منها محل القطب من الرحی ینحدر عنی السیل و لا یرقی الی الطیر فسدلت دونها ثوبا و طویت عنها كشحا و طفقت أرتئی بین أن أصول بید جذاء أو أصبر علی طخیة عمیاء یهرم فیها الكبیر و یشیب فیها الصغیر و یكدح فیها مؤمن حتی یلقی ربه...؛ به خدا قسم آگاه باشید كه پسر ابی قحافه خلافت را مانند پیراهن پوشید و حال آن كه می دانست من برای خلافت از جهت كمالات علمی و عملی مانند قطب وسط آسیاب هستم (زیرا حركت آسیاب، بستگی به میخ آهنی وسط آن دارد و بدون آن، خاصیت آسیابی نخواهد داشت) معارف الهی از سینه ام چون سیل سرازیر است و هیچ مرغ بلند پروازی در پرواز، به بلندی مقام من نمی رسد. ولی به ناچار از آن چشم پوشیدم و كناره گرفتم و بر سر دو راه ماندم یا دست تنها به مبارزه برخیزم و یا صبر كنم و از جنگ با كوردلان پرهیز نمایم. در این صورت است كه سالخوردگان، فرتوت و ناتوان می شوند و كودكان، پیر می گردند و دین دار تا دیدار با پروردگارش، در رنج و مصیبت است...

تا آن جا كه فرمود:

حتی مضی الأول لسبیله فأدلی بها الی بن الخطاب بعده ثم تمثل بقول الأعشی شتان ما یومی علی كورها و یوم حیان أخی جابر؛ تا این كه اولی (ابی بكر) راه خود را به انتها رساند. آن گاه خلافت را بعد از خودش به ابن الخطاب (عمر) سپرد. سپس امام علی علیه السلام به شعر «اعشی» استشهاد فرمود.

«فرق است بین روزی كه در پشت شتر نشسته و با سختی ها مبارزه می كردم»، «و روزی كه با حیان برادر جابر در ناز و نعمت می گذرانیدم».

و سپس حضرت ادامه فرمود:

حتی اذا مضی لسبیله جعلها فی جماعة زعم أنی أحدهم فیا لله و للشوری متی اعترض الریب فی مع الأول منهم حتی صرت أقرن الی هذه النظائر لكنی أسففت اذ أسفوا و طرت اذ طاروا فصغا


رجل منهم لضغنه و مال الآخر لصهره مع هن و هن الی أن قام ثالث القوم نافجا حضنیه بین نثیله و معتلفه و قام معه بنو أبیه یخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الربیع الی أن انتكث علیه فتله و أجهز علیه عمله و كبت به بطنته؛ تا این كه عمر بن خطاب هم راه خود را پیمود و پیش از مرگ، امر خلافت را در جماعتی قرار داد كه خواست یكی از آنان من باشم و امر را واگذار به شوری نمود (كه عثمان هم یكی از آن ها بود) خدایا! داد از آن شورا كه آن جا در سنجش مقام من با ابوبكر شك روی داد تا آن حد كه مرا در ردیف این ها پنداشتند. با این حال برای مصلحت اسلام صبر كردم و با فراز و نشیب آن ها خود را تطبیق دادم. ولی شورا یكی از روی حسد و كینه از من برگشت و دیگری به طرفدارای از داماد خود اقدام كرد و حوادث دیگر كه مایل نیستم آن ها را بازگو كنم! تا این كه سومی یعنی عثمان بن عفان به خلافت برخاست، در حالی كه شكم و دو پهلوهایش باد كرده بود و جز خالی كردن و خوردن كاری نداشت!! افراد قبیله و پسران پدرش با او هم دست شدند، به جان بیت المال مسلمین افتادند، مانند شتری كه گیاهان تر و تازه ی بهاری را می خورد. آری! مال خدا را با حرص و ولع و با تمام دهان می خوردند تا زمانی كه رشته كار از دست خلیفه به دررفت و داستان به كشته شدنش انجامید و شكمبارگی و غرور او، وی را بر زمین زد. [1] .


[1] نهج البلاغه خطبه ي سوم. (جان عالمي به فداي مظلوميتت اي اول مظلوم عالم! «مؤلف»).